سلام.
من دختری ۲۸ ساله هستم که ۲ ساله ازدواج کردم و بنابر شرایط، از خانواده دور شدم. و ساکن مشهد هستم. چون شوهرم مشهدی بود و منم اهل یکی از شهرستانهای استان فارس. قبل ازدواج چون خیلی عاشق این آقا بودم و دوریش اذیتم میکرد و همچنین از شهر کوچیک خسته شده بودم، هیچوقت درباره اینکه بعد ازدواج کجا ساکن بشیم، صحبت نکردیم. و انگار یجوری مشخص بود که خب معلومه مشهد!
و منم راغب بودم. اما بعد ازدواج از لحظه ای که پامو گذاشتم مشهد، غربت و نفرت همه وجودمو گرفت و هرروز هم بیشتر شد. هنوزم عاشق همسرم هستم ولی دوری از خانواده، بشدتتتت عذابم میده. همسرم سربازه و هنوز شغلی نداره من بهش میگم حالا که هنوز جای پامون محکم نیست بیا بریم شهر دیگه ای که هردو به یک اندازه از خانواده مون سهم داشته باشیم. رفت و آمد به شهر خودم واقعا سخته. بخوایم هواپیما بگیریم هم هزینه ش خیلی زیاد میشه هربار و هم چون فرودگاه نداره باید به شیراز یا اصفهان بلیط بگیریم و. ازونحا بابام بیاد دنبالمون و من واقعا عذاب وجدان دارم. با ماشین شخصی هم ۱۲٠٠ کیلومترراهه و همسرم خیلی سختشه و تجربه رانندگی اینقدر زیاد نداره. شوهرم عاشق منه همه وسایل راحتیه منو مهیا میکنه اما هیچجوره حاضر نیست از شهرش دل بکنه. واقعا این ۲ سال عذاب کشیدم هرروز. اگر میشه راهنماییم کنید، آیا بنظرتون حق با من نیست؟